درود
دوستان وصاحبدلان وهمراهان
این تارنگار به نام گلبانگ عشق تغیر نام و با مدیریت جناب بهرامی قابل دسترسی می باشد.
با شد که با همراهی شما بزرگواران نام ویاد بانوان موسیقی این سرزمین همواره جاوید بماند
کلبه من
خواننده: بانو دلکش
کلام: بیژن ترقی
اهنگساز:پرویز یاحقی
اهنگ:همایون
به سرایم امد ناگه اون که کشیده
ز من دامن
اون که رمیده چون بخت از من
چوبهاران امد تا این
کلبه من کند او گلشن
دیده من بشود روشن
اشفته شدم ناگه صد بوسه
زدم بر ره
تا که ز در ان مه زیبا امد
بعد از غم مهجوری تنهایی و رنجوری
همنفسی همچو مسیحا امد
همچون پری ان زیبا ان گوهر بی
همتا
خنده به لب بر سر پیمان امد
ان غنچه امیدم بشکفته
شده دیدم
در بر من چون گل خندان امد
عمری بر سر پیمان بنشستم
در دل خار جفایش بشکستم
نشدم ز پی دگران نگذشت غم من
به زبان
ویران بود این کاشانه گلشن شد این
ویرانه
گفتمش این ویرانه من لطف و صفا دادی
گرمی و شادابی تو بر این کلبه ما دادی
بر همه دلدارا مه من درس وفا دادی درس
وفا دادی
ز جهان ز غمت چه کشیدم
تا که وفای تو دیدم
میخندد بر رویم امیدم
درود بر دوستان
از این تاریخ با اجازه از دوست و سرور بزرگوار جناب اقای سعیدپور این تارنگار با نام بانوان موسیقی ایران و توسط این حقیر اداره خواهد شد . همچنین در اینجا جا دارد از جناب سعیدپور مدیر قبلی این تارنگار و مدیر تارنگار وزین گلبانگ که زحمات بسیاری برای اعتلای موسیقی ایران میکشند تشکر و قدردانی نمایم که اداره این تارنگار را به این حقیر واگذار نمودند.
کلام ترانه: بیزن ترقی
کلام اواز: شیخ اجل سعدی
اهنگ سه گاه: مجیدوفادار
مطلع ترانه: سایه لرزان
من سایه افسرده ولرزانم
افتاده ام تا در پی جانانم
گر در ره بیداد او پامالم
عیبم مکن بازیچه دورانم
ای مهر درخشان من شام سیاهم
تو رهرو گردون من مانده به راهم
سرگردانم بی سامانم
از بیم تنهایی زخود گریزانم من
از من مگریز جانا که خود پریشانم من
گر بی جان افتادم به رهگذار جانان
از این جانبازی ها کجا پشیمانم من
تا حجاب چهره ی شب هستم بیدارم
تا نهان کننده اسرارم غمخوارم
در هرگامی لرزه به جان رفته زتن تاب وتوان چو می زدگان
چه گریزی از سایه ی خود
به کجا رو ارم به کجا
نبود جانی به تنم دیگر
که به پای او افشانم
همه جانم او همه جسمم او
که نشانی از جانانم
مطلع اواز:
جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت ---------- مویی نفروشم به همه ملک جهانت
شیرینتر از این لب نشیندم که سخن گفت ---------- تو خود شکری یا عسلست آب دهانت
یک روز عنایت کن و تیری به من انداز ---------- باشد که تفرج بکنم دست و کمانت
گر راه بگردانی و گر روی بپوشی ---------- من مینگرم گوشه چشم نگرانت
بر سرو نباشد رخ چون ماه منیرت ---------- بر ماه نباشد قد چون سرو روانت
آخر چه بلایی تو که در وصف نیایی ---------- بسیار بگفتیم و نکردیم بیانت
هر کس که ملامت کند از عشق تو ما را ---------- معذور بدارند چو بینند عیانت
حیفست چنین روی نگارین که بپوشی ---------- سودی به مساکین رسد آخر چه زیانت
بازآی که در دیده بماندست خیالت ---------- بنشین که به خاطر بگرفتست نشانت
بسیار نباشد دلی از دست بدادن ---------- از جان رمقی دارم و هم برخی جانت
دشنام کرم کردی و گفتی و شنیدم ---------- خرم تن سعدی که برآمد به زبانت
اواز: دلکش
مهر ووفا تو شهر ما مطاع بی بها شده
عشق ومحبت بخدا قصه ی کیمیا شده
نیاز عاشقانه ای دیگه به دل نمیشینه
چشم ودل از نگاه تو رنگ وفا نمی بینه
خنده ی تو ونگاه تو دیگه به دل نمیشینه
دیگر رفت از یادت ان وعده ها که داده بودی
وقت رفتن ان شب گفتی به من چه ساده بودی
ساده ام من ساده ام من چون به دام افتاده ام
اخر ای نامهربان مانده ام بی همزبون
نهال من
اواز: دلکش
ز ماه دی که رنج شادی ز چهره چمن پریده
میان باد و خشم طوفان که قد شاخه ها خمیده
بدیدم از کنار باغی نهال تازه ای دمیده
زان سردی ها چون آشفتم
در قلب خود با آهو گفتم
شبان عمر تو دریغا
بهار خرمی ندارد
چه گرمی از بهار دیگر
کسی که همدمی ندارد
خوش آن گلی که نوبهارش
خزان پر غمی ندارد
به زندگی نهال من هم
میان برف دی دمیده
ندیده جلوه بهاری
خزان عمر می رسیده
اواز: دلکش
کلام: کریم فکور
اهنگ: به روایتی هوشنگ سپهری به روایتی شاپور نیاکان
کاش از اول من نمی دیدم تو را
تا نمی شد حاصل من این بلا
کی دیگر این غم مرا سازد رها
ای کاش نمی دیدم تو را ای کاش نمی دیدم تو را
رفتی ای پیمان شکن از اه من پروا نکردی
بی وفا از من مگر دیوانه تر پیدا نکردی
می برم دست به دعا سوی خدا
تا مرا از این بلا سازد رها
ای کاش نمی دیدم تو را ای کاش نمی دیدم تورا
دیدم تو را از جان گذشتم از کوی تو گریان گذشتم
بی همزبان ماندم خدایا گشتم جدا از ارزوها
افتاده ام از پا دریغا
ای کاش نمی دیدم تو را ای کاش نمی دیدم تورا
اواز: دلکش
کلام: معینی کرمانشاهی
اهنگ: انوشیروان روحانی
چو خاطر ارم غم جدایی شوم پشیمان از اشنایی
به سینه لرزد دل اسیرم که باشدم روز بی فردایی
در این دشت بیکران زار وناتوان روز وشب دوان خسته جان
در پی سرابم چو باد وتوفان دراضطرابم
رباعیات حکیم عمر خیام نیشابوری
غلامحسین بنان
مائیم ومی مطرب واین کنج خراب
جان ودل وجام وجامه پر درد وشراب
فارغ زامید رحمت وبیم وعذاب
ازاد زخاک وباد واز اتش واب
دلکش
برخیز وبیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه ی می بیار تا نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما