دلکش

به یاد بانوان موسیقی ایران

دلکش

به یاد بانوان موسیقی ایران

تصنیف دو صدایی

 






تصنیف دو صدایی به کنارم بنشین


اواز: دلکش / منوچهر سخایی


کلام: رهی معیری


اهنگ: مهدی خالدی




تا آساید ، دل آزارم ، بنشین ، به کنارم بنشین

بنشین ای گل ، به کنارم بنشین ، دل زارم بنشین

سوز دل می دانی ، بنشین تا بنشانی ، آتش دل را

یک نفس مرو ، که جز غم ، همنفس ندارم

یار کس مشو ، که من هم ، جز تو کس ندارم

ای پری بنه به یک سو ، ناز و دلفریبی

تا نصیبی از تو یابد جان بی نصیبی


ای شمع و طرب ،

سوزم همه شب

بنشین که شود طی ، شب تارم بنشین ، به کنارم بنشین

مرو مرو مه که بی تابم من ،

درون آتش و آبم من

دامنم ز اشک غم تر باشد

بیا بیا که نوشم جامی

ستانم از دهانت کامی

طره تو بوسه باران سازم

گه جان یابم گه جان بازم


مه فتنه گرم

چه روی ز برم؟

چون زدلداری

آمدی باری

تا به پایت جان بسپارم

بنشین

به کنارم بنشین


تصنیف قصه گو

تصنیف قصه گو


اواز: دلکش


کلام: معینی کرمانشاهی


اهنگ: اسدالله ملک






ای روزگار بی امان
ای قصه گوی بی زبان
چون دایه های مهربان
در گوشم افسونی بخوان
شاید شبی خوابم برد

هستی که آسایش ندارد
موج است و آرامش ندارد
وین بخت دائم خفته من
بامن سر سازش ندارد
می خواهم از جان روزگارا
آن مستی سنگین که غم را
از قلب بی تابم برد
شاید شبی خوابم برد

برق است و طوفان است و گیتی موج سنگین
باد است و باران است و من بر تخته سنگی
ای روزگار فتنه جو
افسانه ای با من بگو
تا پیش از آن روزی که این غم
بااشک سوزان دمادم
در کام سیلابم برد
شاید شبی خوابم برد

تصنیف تشنه شراب

تصنیف تشنه شراب


اواز: دلکش


کلام:


اهنگ:


تشنه ام به جام لبت جرعه ای بنوشان شرابم


تشنه ام تو جام شرابی خسته ام تو داروی خوابی

تصنیف پیک امد


تصنیف پیک امد


اواز: دلکش


کلام:


اهنگ:


سوی من قاصدی خوش خبر امد


کان رمن بی خبر از سفر امد


طی شد جدایی


ای خدا شاید بر دلم رحمی کرده ای


که اینچنین او را از سفر باز اورده ای


به هر دردی دوایی


امد تا در کنارم بنشیند


عشق خانمانسوز عاشق را ببیند

موسیقی ایرانی

موسیقی ایرانی


اواز: دلکش


اهنگ در سگاه: اسدالله ملک


کلام: بیزن ترقی


کلام اواز: نشاط اصفهانی


مطلع تصنیف




نه برق نگهی  نه بیم گنهی  بلرزاند دل تو را


به هرجا نگری  ز هر جا گذری  نمی روید گل وفا


کجا پیدا کنی چو من یاری دگر


پریشان تر زمن  زمن اشفته تر


ترکم کردی  کی من دم زدم کی بر سر دست غم زدم



مطلع اواز


پنجه از خون دل ماست که رنگین دارد


ان که با دست بلورین دل سنگین دارد


تلخکامان غمش را نگذارد دلتنگ


ان که صد تنگ شکر در لب شیرین دارد






دو بانوی بزرگوار موسیقی اصیل در کنار یکدیگر


دو بانوی گلستان موسیقی ایرانزمین در کنار یکدیگر

موسیقی ایرانی

موسیقی ایرانی


اواز: دلکش


تصنیف اه بی اثر


کلام تصنیف: اسماعیل نواب صفا


اهنگ: مجید وفادار


کلام اواز: ؟


مطلع تصنیف


شادم گر هستی را به امید تو دادم

یادم کن یادم کن که به یاد تو شادم


اهم اما اهی که اثر نگذارد

اشکم اما اشکی که به دیده فتادست


می خواهم محرم دل میجویم همدل دل

با من بگوید غم خود با او گویم غم دل


شیرین کامی گل اندامی دل ارایی

شادم کن با پیامی


مطلع اواز


در دل دیوانه گم کردم وفای خویش را

بردم از خاطر خیال اشنای خویش را


در تن تبدار من تابی نمانداز عاشقی

تا به گوش دل رسانم قصه های خویش را

موسیقی ایرانی

موسیقی ایرانی


اواز: دلکش

کلام: حافظ

کلام تصنیف: بیزن ترقی

اهنگ: پرویز یاحقی


بیا که قصر امل سخت سست بنیادست

بیار باده که بنیاد عمر بر باد است

غلام همت انم که زیر چرخ کبود

زهرچه رنگ تعلق پذیرد ازاد است


زچه ای زیبا نکنی یادم  به پیامی هم نکنی شادم

تو ندادی دل به فغان من  من ازرده به تو جان دادم

جان برای تو گر ندهم چه دهم؟

گر به پای تو سر ندهم چه دهم؟

گر به درد تو خو نکنم چه کنم؟

گر به درگهت رو نکنم چه کنم؟

مهر تو شد مذهب من

عشق وفا مطلب من


موسیقی ایرانی

موسیقی ایرانی


خواننده بخش ترانه و اواز : دلکش

کلام اواز : حافظ


اهنگ در: چهارگاه


ترانه

امشب چو من مینای می میگرید پیمانه میخندد

یا رب چو گل بر گریه ی این عاشق دیوانه می خندد


اواز

برو ای طبیم از سر که ز سر خبر ندارم

بخدا رها کنم جان که زجان خبر ندارم

به عیادتم قدم نه که زبیخودی شوم به

می ناب نوش هم ده که غم دگر ندارم

ز زرت کنند زیور بزرت کشند در بر

من بینوای مضطر چکنم که زر ندارم

به من ار چه می پرستم مدهید  می که مستم

مبرید دل زدستم که دل دگر ندارم

به من ار چه می پرستم مدهید می که مستم

نبرید دل زدستم که دل دگر ندارم


موسیقی ایرانی

موسیقی ایرانی


اواز : دلکش

کلام ترانه: معینی کرمانشاهی

کلام اواز: شیخ اجل سعدی

 اهنگ : علی تجویدی


ز نسیم سحر خبر امد سیاهی شب به سر امد

تو که می زده ای چه نشستی که سپیده زد وسحر امد

به سوی بوستان شو


انصاف نبود ان رخ دلبند نهان کرد

زیرا که که نه رویی کز او صبر توان کرد

امروز یقین شد که تو محبوب خدایی

کز عالم جان این همه دل با تو روان کرد