اواز: دلکش
کلام: معینی کرمانشاهی
اهنگ همایون: علی تجویدی
بس کن بس کن
شکوه از گذشته ها بس کن
بس کن، بس کن
ناز و قهر و عشوه را بس کن
خدای عشق از آسمان ندا دهد
که مهربانی سینه را صفا دهد
اگر وفا کنی چه از تو کم شود
ستم بر آشنا بس کن
رنج کهنه را ز خود جدا کن
شور و عشق تازه دست و پا کن
این سخن ز من شنو
با جهان نور نو
ناز و قهر و عشوه را بس کن
مزن آتش دل را که پناهم توای
بکجا سر نهم چون سر راهم توای
به من باوفا جفا بس کن