اواز: دلکش
حال که تنها شده ام می روی
واله و رسوا شده ام می روی
حال که غیر از تو ندارم کسی
اینهمه تنها شده ام می روی
حال که چون پیکر سوزان شمع
شعله سراپا شده ام می روی
حال که در بزم خراباتیان
همدم صهبا شدهام می روی
حال که در وادی عشق و جنون
لالهی صحرا شده ام می روی
حال که نادیده خریدار آن
گوهر یکتا شدهام می روی
حال که در بحر تماشای تو
غرق تماشا شدهام می روی
اینهمه رسوا تو مرا خواستی
حال که رسوا شدهام می روی
دکلمه کلامی در وصف صدای دلکش
گیتی به کام و باده ی گلفام بی غش است
دل محو چهر وصوت دلاویز دلکش است
از چشم از بیم چشم زخم ملائک بدین نوا
بس نعل ها که از دل سوزان بر اتش است
دل برده دلکش از همه و عقل هی زند
ما بین عقل وعشق کشاکش است