اواز: دلکش
کلام اواز: فروغی بسطامی
مطلع تصنیف
گمراه گمراه گمراه
رویای زندگانی جز حسرتی ندارد
مستی های جوانی جز عبرتی ندارد
ما را به خود پرستی
شد پی دو روز هستی
این رفت امد ما جز حسرتی ندارد
لاله چون سوخت از غم وخنده دل ما
خون دل خوردن باشد عادت ما
از هوس های عمر باطل ما
ای گمراه در زندگی چه کردی
جز غفلت در بندگی چه کردی
دست تقدیر زد این رقم را
بنوشت این ناله های غم را
دیدی پاداش هر ستم را
گمراه گمراه گمراه
مطلع اواز
دل در اندیشه ی ان زلف گره گیر افتاد
عاقلان مزده که دیوانه به زنجیر افتاد
آهنگ از جواد لشگری است.