دلکش

به یاد بانوان موسیقی ایران

دلکش

به یاد بانوان موسیقی ایران

تصنیف قصه گو

تصنیف قصه گو


اواز: دلکش


کلام: معینی کرمانشاهی


اهنگ: اسدالله ملک






ای روزگار بی امان
ای قصه گوی بی زبان
چون دایه های مهربان
در گوشم افسونی بخوان
شاید شبی خوابم برد

هستی که آسایش ندارد
موج است و آرامش ندارد
وین بخت دائم خفته من
بامن سر سازش ندارد
می خواهم از جان روزگارا
آن مستی سنگین که غم را
از قلب بی تابم برد
شاید شبی خوابم برد

برق است و طوفان است و گیتی موج سنگین
باد است و باران است و من بر تخته سنگی
ای روزگار فتنه جو
افسانه ای با من بگو
تا پیش از آن روزی که این غم
بااشک سوزان دمادم
در کام سیلابم برد
شاید شبی خوابم برد

نظرات 1 + ارسال نظر
باران شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ب.ظ

درود

ای روزگار بی امان
ای قصه گوی بی زبان...

می خواهم از جان روزگارا
آن مستی سنگین که غم را
از قلب بی تابم برد...

بسیار زیباست

درود وسپاس از شما باران جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد