دلکش

به یاد بانوان موسیقی ایران

دلکش

به یاد بانوان موسیقی ایران

زندگینامه دلکش

در مصاحبه‌ای با شاهرخ گلستان ( در سال 1377 ش در لندن) گفت: ( من در 12 سالگی پدرم را از دست دادم و مادرم به تنهایی قادر به نگهداری اعضای خانواده بزرگ ما نبود؛ لذا قرار شد مرا به نزد یکی از خواهرانم که در طهران زندگی می کرد، بفرستد. روزی مادرم مختصر غذایی مرکب از مقداری نان و هلو و انجیر در بقچه ای پیچید و به من داد و مرا به دست یکی از رانندگان آشنا که با کامیون خود عازم طهران بود، ‌سپرد. خواهرم در سرچشمه زندگی می‌کرد؛ در آن زمان (1315 ش) من سواد نداشتم، خواهرم مرا به دبستانی که در خیابان ناصر خسرو بود، برد و ثبت نام کرد، من مسن ترین دانش آموز کلاس بودم.
تا کلاس پنجم ابتدایی درس خود را ادامه دادم؛ در این کلاس بود که سرنوشت زندگی من رقم خورد: روزی معلم موسیقی نام مرا صدا کرد و به من گفت: باقرپور تو صدای بسیار زیبا و رسایی داری، و سرودها را یک نت بالاتر از بقیه شاگردها می خوانی؛ دوست داری ترا به رادیو ببرم تا در آن جا آواز بخوانی؟ من نمی‌دانستم رادیو چیست و کجا است. بالاخره روزی مرا به اداره موسیقی کشور که در میدان بهارستان بود،‌ برد و مرا به روح الله خالقی معرفی کرد و توضیح داد که این دختر صدای خوبی دارد.
استاد خالقی از من خواست که آوازی برای او بخوانم، و من هم یکی از سرودهایی که در کلاس آموخته بودم. خواندم که مورد قبول و توجه قرار گرفت و قرار شد که در آن مدرسه، تحت نظر یکی از معلمان به یادگیری موسیقی بپردازم.) نام معلم دلکش،‌عبدالعلی وزیری پسر عم استاد کلنل علی نقی وزیری بود که آوازی بسیار دلنشین داشت و تار را به استادی می نواخت.
دلکش می گوید: ( اولین دستگاهی را که استاد به من آموخت، سه گاه بود که من در عرض چند ماه توانستم همه گوشه‌های این دستگاه را به خوبی و به طور کامل فراگیرم و آن‌گاه به بقیه دستگاه‌ها و ردیف‌ها پرداختم و موفق شدم همه ردیف‌های موسیقی ایرانی را طی دو سه سال به اتمام برسانم.) و حالا دلکش با صدای زیبا و دلنشین و تعلیم یافته، قادر بود در رادیو آواز بخواند و برنامه اجرا کند.
وی اولین برنامه رادیویی خود را در سال 1323 ش. اجرا نمود که موجب اعجاب و تحسین فراوان گردید. استاد خالقی نام هنری دلکش را برای این دختر جوان انتخاب کرد؛ دلکش نام گوشه بسیار دل آویزی است در دستگاه ماهور؛ نامی که از هر جهت برازنده این هنرمند بود، نامی بسیار زیبا و بامسما: الاسماء تزلوا من السماء . دلکش با صدای زیبا و استعداد فراوانی که داشت، بزودی جای خود را بین استادان موسیقی باز کرد و هنوز 21 ساله نشده بود که به جرگه استادان پیوست و با آن‌ها،‌ ترانه‌های دو صدایی اجرا کرد و شهرت و موفقیت او پهن دشت ایران را درنوردید.
در آغاز کار، دلکش آهنگ‌‌های محلی را که در کودکی آموخته بود، ‌در برنامه های رادیویی خود اجرا می نمود؛ آثاری چون: ربابه جان،‌ و رعنا جان،‌ که اتفاقاً این آهنگ‌های بکرو بدیع سریعاً مورد توجه جامعه قرار گرفتند. علت استقبال مردم از نغمه‌های مزبور، این بود که دلکش می‌توانست بار فرهنگی و زیبایی‌ها و حال و هوای محلی این آثار را به سادگی به شنوندگان انتقال دهد.
مردم در آثار او به راحتی،‌ رنگ و بوی روستا و طراوت جنگل و مرغزار و پاکی هیجانات و عشق‌های جوانی را حس می کردند و در هر موقعیتی، ‌تصنیف‌‌های او را زمزمه می‌نمودند. دلکش می گوید: ( در سال‌های همکاری با خالدی تا اوایل سال‌های دهه سی ( 1330 ش) موفق شده حرف اول و آخر را در موسیقی ایرانی بزنم، ‌تا آن جا که هر کس را با هر ته صدایی، ‌می ‌خواستند به مردم معرفی کنند، می‌گفتند و می‌نوشتند: صدایی نظیر دلکش دارد؛ و فروش هر فیلمی را که می‌خواستند تضمین کنند، ترانه یا ترانه‌هایی با صدای من چاشنی آن می‌کردند.) دلکش با وجود این که بیش از 5 سال درس (دبستان) نخوانده بود، نحوه اجرای آوازها و تصنیف های او و کیفیت ادای کلمات، ‌به حدی زیبا و استادانه بود که عمیقاً بر دل می‌نشست.
او به درستی می دانست که در کجا و روی چه کلماتی باید بیشتر تکیه کند و لغات را چگونه ادا نماید که آهنگ، دلنشین تر شود. ظرایف و لطالیف صدای دلکش به نحو عجیبی با نوای ساز خالدی به هم شبیه و نزدیک بود؛‌آن چنان بود که ابومنصور ثعالبی مورخ بزرگ قرن پنجم قمری نوشته است: ( بهترین نواها آن است که نوای ساز به آواز ماند؛ و آوازی که نوایی چون ساز داشته باشد.) در هر حال، ‌همکاری این دو هنرمند( دلکش و خالدی) موجب خلق آثاربدیع و جاودانه ای شد که همواره بر تارک موسیقی ایران خواهند درخشید. از جمله این آهنگ‌ها، می‌توان از ( امیری) یاد کرد.
به نوشته حسینعلی ملاح: (امیری قطعه‌ای است در مایه دشتی و از ترانه‌های بسیار زیبا و بلیغ محلی که استاد ابوالحسن صبا آن را جمع‌آوری کرده و مهدی خالدی به وجه دلپذیری، آن را به ارکستر نهاده و دلکش آن را اجرا کرده است.) (یادنامه ابوالحسن صبا). به تحقیق، هیچ خواننده‌ای نمی‌توانست امیری را مانند دلکش اجرا کند؛ چون وی هم اهل بابل است و هم در دوران کودکی و نوجوانی، جان و گوش او با این نغمه آشنا بود، یا آن را زمزمه می‌کرد یا در ترنم دیگران می‌شونید.
دلکش موفق شد این ترانه را با همان عمق و اصالت و مفهومی که در گذشته داشته است، با شور و حال بسیار بخواند و یکی از جاودانه‌ترین آهنگ‌ها را به یادگار بگذارد.
یکی از ویژگی‌های قابل توجه دلکش،‌ استعداد فراونی است که در ساختن آهنگ و ملودی زیبا و دل‌آنگیز دارد: او بدون آن که نت بداند یا دوره آهنگ‌سازی را طی کرده باشد، یا به کنسرواتوآر موسیقی برود،‌صرفاً به سبب ذوق هنری و قدرت تخیل والا،‌موفق شد که آهنگ‌ها وملودی‌های دلنشینی به وجود بیاورد که از آثار ماندنی هنر معاصر ایران به شمار می‌روند، مانند: ساز شکسته، و بردی از یادم. این بانوی افتخارآفرین شهر بابل، ‌با حنجره طلایی خود، از بزرگترین هنرمندان آواز عصر ما است؛‌ کلمه بانو را از این جهت عنوان تفخیمی او قرار داده‌ام که (بانو) در لغت فارسی، لقب خورشید هم آمده است و در مقام تشبیه، هنرآفرین بلند آوازه شهر ما، به حق خورشید درخشان آسمان موسیقی ایران است و صدایی دارد هم رنگ آفتاب، طنین‌انداز، برگرفته از نسیم صبحگاهی و خلوت شب؛ صدای او درخشندگی خاص دارد و چهچه‌های او هوش ربا است.
بلبل از رشک تو این گونه گلو پاره کند ورنه از بهر چه است این همه فریاد او را (نویسنده) از نسلی است که زندگی اجتماعی را هنگامی شروع کرد که هنوز ماشین کاملاً بر انسان چیره نشده بود؛‌ هنوز موسیقی ایرانی تبدیل به صدای مکرر چرخ ماشین صنعتی نشده بود؛‌ هنوز روستا به شهرک، به برکت برنامه «خودکفایی» به شهر غول‌آسا تبدیل نگشته بود و هنوز می‌شد در خانه‌‌ها نفسی به راحتی کشید.
«نویسنده» از نسلی است که هنگام جوانی، صبحگاهان که چشم از خواب می‌گشود، فضای عطرآگین و دل‌انگیز استشمام می‌نمود؛‌ چه در روستاها و چه در شهرها،‌فضا پر از چهچهه پرندگان بود تواٌم با صدای رسا و دلنواز خواننده‌ای که نه تنها هنرمندی بود استثنایی،‌بلکه صدایی سالاروارداشت،‌ صدایی جادویی که انسان را اسیر می‌کرد،‌ صدایی که انسان را بر بال خیال می نشاند و به آسمان‌ها می‌برد،‌ صدایی رسا که در عین پرقدرت بودن،‌ دلنشین و دلنواز و دلکش بود.
«نویسنده» از نسلی است که از جوانی با این صدای روح‌پرور خو گرفته است و به سروده علی اشتری: امشب خوش است عالم و از باده سرخوشم ساقی بریز باده دیگر که درکشم دلکش بخوان، کز آن لب شیرین نوای شور شور دگر برآورد از جان ناخوشم فرهاد اگر به دیدن شیرین خوش است،‌من سرمست از ترانه شیرین دلکشم «نویسنده» در دوره پختگی هنر دلکش نیز، از نزدیک شاهد آواز خواندن او بود. او به هنگام اجرای آواز، متین و آرام بود؛‌ صدای آهنگین او در اوج،‌ در گوشه‌های آوازی مانند عشاق (دشتی اصفهان)، حجاز یا خسرو شیرین (ابوعطا)،‌ بر شنونده تاٌثیر جادویی داشت.
محدوده صدای او وسیع، با حال، توانا،‌ و دارای تحریرهای تزیینی متنوع و بلیغ بود. «دلکش به یقین از چهره‌های ماندگار در تاریخ آوازایران به شمار می‌رود. درباره او هر چه نوشته شود کم است،‌ و هر چه به زبان آید اندک. صد قرن هزار ساله باید تا یک بانو «دلکش» بزاید. ... وقتی به دعوت «رویال فستیوال هال لندن» با قامتی خمیده، عصا به دست و روسری بر سر، در صحنه ظاهر شد، اشک شادی بر گونه حاضران غلطید. هیچ کس گمان نمی‌کرد از حنجره‌ای که روزگاری طلایی لقب گرفته بود،‌ اصلاً صدایی برخیزد.
ولی در میان شگفتی همه، آوای گرم و دلنشین دلکش که نشان‌هایی از روزهای طلایی او را با خود داشت،‌ در فضای «فستیوال هال» پیچیده و با امواج رودخانه تیمس درهم آمیخت: بردی ازیادم\ دادی بر بادم\ در دام افتادم\ دل به تو دادم\ از غم آزادم\ با یادت شادم... با هر ترانه و آوازی که سر می‌داد، احساسات و هیجان حاضران به اوج می‌رسید، خاطره‌ها زنده می‌شد و روزهای خوش به یاد می‌آمد. دلکش به حاضران گفت: «امشب احساسات پرشور شما مرا تکان داده است ولی یادتان باشد که از ناراحتی دیسک کمر رنج می‌برم و ماشاء‌الله هم سنم بالا است.» آن گاه طنین صدای او بار دیگر در تالار پیچید: امید جانم ز سفر بازآمد شکردهانم ز سفر بازآمد عزیز آن که بی‌خبر به ناگهان رود سفر...




آخرین مصاحبه با دلکش بانوی آواز ایران:
دلکش نزدیک ترین چیزی بود که در ایران به عنوان خواننده ملی وجود داشت و صدای او، بیش از نیم قرن زندگی دهها میلیون ایرانی را رنگین کرده است.
هرچند 20 سال بود دلکش خاموش بود، اما صدای او در میلیون ها کاست و سی دی در خانه میلیون های ایرانی در داخل و خارج از ایران زنده مانده بود.
برای کنسرت نیویورک خانم دلکش، هنرمندی تصویری عظیم ساخته بود از زیبائی جوانی او که پشت تمام صحنه را پر میکرد، خانم دلکش که روی صحنه ظاهر شد، دل بیش از 2 هزار تماشاگر فروریخت. بانوی آواز ایران با پشتی دوتا، و عصائی در دست، ریز نقش و شکننده مینمود، درست عکس آنچه صدایش بود، وقتی پشت میکروفن قرار گرفت.
خانم دلکش از خواندن محروم بود، و به علت آنکه حقوق بازنشستگیو مزایای او بعد ازانقلاب قطع شده بود، در فقر و بیماری زندگی میکرد. سرانجام در سال 1378 جمهوری اسلامی به خانم دلکش که نزدیک به هشتاد سال داشت، اجازه داد به خارج برود و در چند کنسرت که از سوی موسسات ایرانیان مهاجر ترتیب یافته بود، ظاهر شود. در قناعت خانم دلکش همین بس که بعد از آنکه مقدارمختصری پول در چند کنسرت در شرق آمریکا و کانادا تامین شد، برنامه کنسرت ها را تعطیل کرد و به ایران بازگشت.
خود دلکش نخواست مستقیما از وضع خود شکایت کند. غرور او از اینها بزرگتر بود.
دلکش: بله، در ایران هم ما میتوانستیم بخوانیم. منتتهی برای خانمها که اشکالی نداشت برای مان و خیلی هم خوب بود و خانم ها هم خیلی دوست داشتند برنامه های ما را. اجرا می کردیم برای خانمها.
ولی هنگامی که به روی صحنه رفت، و در برابر تماشاگران قرار گرفت، تاب نیاورد به آنها نگوید که حسرت اجرای موسیقی را در این مدت در دل داشت.
دلکش (خطاب به تماشاگران کنسرت در نیویورک 1378): از اینکه ما از روی کتابچه می خوانیم، معذرت می خواهیم ولی بیست سال است این شعرها را نخوانده ایم. امشب دلی از عزا در میآوریم! (کف حضار) خیلی متشکریم، سحر که از کوه بلند جام طلا سر می زند.
صدای او، با اینکه آشکارا آثار سن وسال در آن به گوش میرسید، برای همه یاد وطن، یاد گذشته و یاد رفتگان بودو حاضران در کنسرت های اخیر او را به گریه میانداخت. این صدائی بود که ملتی به مدت نیم قرن با شنیدن آن از رادیو، صبح ها از بستر بر میخاست و با زنگ شاد و امیدوار آن روز را آغاز می کرد. ملتی هر روز با این صدا ساعات کار روزانه را سپری میکرد، در خانه و قهوه خانه با آن همراه بود و بعد ازظهرها با نوای آشنای و اطمینان بخش آن به خواب میرفت. صدائی بود که نوای سحرانگیز آن در کافهها و کلوپهای شبانه همراه شادی مردم بود و نیمه شب ها، طنین غم انگیز آن همراه دل های تنها و عاشق.
در مصاحبهای که پنج سال پیش با او داشتم خانم دلکش که می گفت 78 سال دارد، خوشحال بود که مردم همچنان صدایش را گرامی میدارند.
شما الان چند سال است که میخوانید؟
دلکش: من در حدود شاید 50 یا 52 و 53 سال است که میخوانم. بیش از نیم قرن است.


ترانه جدید اجرا می کنید یا همان کارهای قدیم است؟
دلکش: نخیر، همان کارهای قدیم است که مردم همه از آنها خاطره دارند. شعر، آهنگ. من فکر میکنم دیگر نمیآید این آهنگها و شعر و اینها که ما داریم میخوانیم، دیگر نداریم. همهشان، یا فوت کردهاند یک عده شعرا، آهنگسازها، مثل آقای خالدی، مثل آقای مجید وفادار، اینها اساتید ما بودند. آهنگها بیشتر ما آقای خالدی و آقای مجید وفادار است که من می خوانم و البته آقایان پرویز یاحقی و آقایان تجویدی و همه اینها برای من آهنگ می ساختند و دیگر نمیآید مثل این آقایان. اینها واقعا زحمت کشیدهاند یک عمر، مثل اینها دیگر نیست و همین آهنگهاست که مردم ازش خاطره دارند و دعوتی که از من کردند، این است که میبینم هر آهنگی که میخوانم میبینم برای مردم تازگی دارد و واقعا گریه میکنند، و این گریه از روی شعف است، از روی احساسشان است، واقعا. میبینم درست مثل پنجاه سال پیش همان حالتی که آن وقت من داشتم، میبینم مردم همان احساس را نسبت به من دارند و من خیلی خوشحالم از این موضوع.
دلکش (در کنسرت): پرسان پرسان لرزان لرزان آمدم در خانهات، یک شاخه گل در دستم، سر راهت بنشستم.


خانم دلکش در کنسرت خود در نیویورک، با همراهی هوشمند عقیلی، یک ترانه قدیمی را زنده کرد.
دلکش و هوشمند عقیلی: اجرائی از ترانه «بردی از یادم»
آقای زیدآلله طلوعی، نوازنده تار و رهبر ارکستر، یکی از آخرین هنرمندانی که با خانم دلکش کار کرده است و در سفرهای او به اروپا و آمریکا او را همراهی کرد درباره کار با خانم دلکش میگوید:
چه احساسی دارد کارکردن با هنرمندی که میراث زنده یک ملت است.
زیدالله طلوعی: همان ذوق و شوقی که مردم دارند برای شنیدن صدای خانم دلکش، و خاطره انگیر است برای همه مردم، برای من هم همان خاطره را دارد و همان لطف و زیبائی صدای قبلیشان را برای من ارد. و هنوز هم که هنوز است خانم دلکش خوب میتوانند بخوانند و خوب اجرا کنند و هیچ خدشه ای در کارشان وجود ندارد. ایشان ممکن است قد وقواره شان خمیده شده باشد یک مقدار، ولی صداشان را حفظ کرده اند و همان صدای آسمانی که دارند واقعا زیباست.

راز اینکه بعد از 50 سال شما هنوز به این خوبی می خوانید چیست؟
دلکش: من فکر میکنم خدائی است این. و من خیلی از خدای خودم متشکرم. من فکر نمی کردم با این سنم، نزدیک به هشتاد سالم است، شاید دو سال دیگر مانده است که هشتاد سالم تمام شود، فکر نمی کردم من بتوانم روی صحنه بعد از 20 سال که نخوانده ام بیایم و برای مردم این برنامه به این خوبی را اجرا کردنم و این غیر از اینکه دست خداست هیچ چیز دیگری نیست.


و آن انرژی هنری که در وجود شما هست. شعلهای است که از شما میآید بیرون.
دلکش: واقعا همینطور است. شاید آن انرژی که به قول شما از قدیم... ما از زن های قدیم هستیم دیگر، آن انرژی قدیمی در ما هست. من خیلی خوشحالم از اینکه میبینم مردم اینقدر احساسات به خرج می دهند. خیلی خوشحالم
_____________________

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد